مولای من
تصور اینکه شاید فضای مجازی این نوشتار با عنایت و توجهی از سوی شما سرشار از عطر دل انگیز گل نرگس گردد
آنقدر مرا سرمست کرد که جرات نوشتن این دلگویه دست داد.
نه آنکه برای نگارش درد و دلی از اعماق وجود، برای شما ترس آور باشد که جراتی برای غلبه بر ترس باید یافت نه ...
بلکه این نه اول بار، بلکه بارها و بارها اینگونه فرصتها را روزیم کرده ای تا خواسته هایم را از شما بخواهم و چه حلاوت وصف ناپذیری برایم باقی مانده است حتا لحظاتی که حاجاتم آنهم بنا به مصلحت برآورده نشده
حاضر نیستم تمامی دنیا را با لحظه ای از آن فرصتها تعویض کنم
آقای من
با اینکه به اطرافیانم میگویم که آنها نیز لذت هم صحبتی با شما را به خود بچشانند اما برایشان غریب است
عجیب است که مگر میشود او را نبینی و اینگونه گفتگو کنی؟!
پدر مهربانم
از شما میخواهم که این حضور معنوی را به من و آنان بارها و بارها بچشانی تا همیشه دست نوازش پدرانه ی پر عطوفت شما را در تمامی دقایق عمرمان فراموش نکنیم و یادتان را هیچگاه از خاطر نبریم